این چشم ها به راه توبیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تر بگو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تر بگو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
ببین دعایی هست زلزله را بردارد همه اش را روی سر من ویران کند و جان به آذربایجانمان ببخشد؟؟!