راستش اولین باری بود که واسه ی تحقیق از شهید اقدام می کردم. پیش خودم می گفتم اینهائی که می رن پیش خانواده های شهدا چه سؤال هائی می پرسن و چطوری می پرسن و ...؟
آخر سر دل و به دریا زدم و رفتم پیش یه مادر شهید که هم خودش و هم بچه هاش، سید بودند."شهیدان سید ابوالفضل و سید اصغر سید فتاحی" . با هم صحبت کردیم و قرار شد به خونه شون برم.
روز موعود فرا رسید. با چند نفر دیگه رفتیم در خونه شون اما هرچی در زدیم کسی در رو باز نکرد. ظاهرا بنده ی خدا قرارمون و فراموش کرده بود. مثل بعضی وقتا که ما شهیدامون و فراموش می کنیم ......
یکی از بچه ها گفت اشکالی نداره بریم خونه ی شهید سِنِمار.