چند روز مانده تا جشن نیمه ی شعبان:
اصغر آقا، برق کار محل اعلام می کنه که سیستم نورپردازی را کلا انجام میده
مرضیه خانم، سفارش کرده هر کس می خواد آش نذری را هم بزنه، بیاد تا حاجت روا بشه، شنیدم قراره دوازده تا دیگ آش بپزنند
طاهره خانم هم گفته به نیت امام دوازدهم، دوازده هزار صلوات قراره بفرستند و همه را دعوت کرده که تو این ختم شرکت کنند
حسین آقای قناد هم قراره تو جشن، شربت و شیرینی بده
شله زردهای هاجر خانم را بگو، زعفرونی زعفرونی با کلی مغز پسته و بادوم و دارچین و...موقع نماز گفت پشت بلندگو اعلام کنند پسرها بیان برای پخش کردنشون و دخترها هم که قرار شده تزئینات را به عهده بگیرند
میثم همون موقع گفت من که پایه ام و از صبح میام برای کمک
تو جشن دیدم مینا بدجوری گریه اش گرفته بود و برای حاجت روائی دعا می خوند
...
چند روز بعد از جشن نیمه ی شعبان:
اصغر آقا، برق کار محل اعلام کرده که سیستم نورپردازی جشن عروسی را به شرطی انجام میده که پولش را همون اول بگیره، نقدِنقد. نسیه نداریم حتی شما دوست عزیز!!
مرضیه خانم، داشت برای زهرا خانم می گفت که می خواد برای مهمونی جمعه شب چند نوع غذا بپزه، آخه مهموناشون خیلی با کلاسند و عادت به خوردن یه نوع غذا ندارند!!
طاهره خانم، یه لحظه از حرف نمی افته تا آمار کسی از دستش در بره!!!
شیرینی های حسین آقای قناد را که می خوری از بس میوه روشون گذاشته انگار داری میوه می خوری به جای شیرینی، اون هم چه میوه هائی!!
دیروز با بچه ها که رفته بودیم مغازه ش و شیرینی خریدیم، یکی از بچه ها، شب مسموم شده بود برده بودنش بیمارستان!!
امروز هاجر خانم به اعظم سادات گفته بود پسر شما با فاطمه دختر آقا رضا سر و سرّی دارند؟!!خیلی به نظرم مشکوک می زدند اون روز؟!
میثم با موتورش، از صبح رفته دم مدرسه ی دخترونه تا شاید..
مادرم می گفت مینا را امروز دیده که می خواسته بره بیرون، تیپش طوری بوده که مادرم نشناخته بودتش
...
خدایا ما را از منتظران واقعی امام زمان قرار بده
خوشحال میشم لینکم کنی