چقدر قیاقه ی شما آشناست!
{مرحوم حاج سید رضا ابطحی} می گفت: من وقتی جوان بودم یکی از تجار متدین اصفهان به مشهد آمده بود و می گفت :
در خانه ی مسکونی ام اتاق بزرگی دارم که به عنوان حسینیه در آنجا لااقل هفته ای یک بار روضه می خوانیم.
یک شب در عالم رویا دیدم که من از خانه بیرون آمده ام و به طرف بازار می روم، ولی جمعی از علما به طرف منزل ما می آیند. وقتی به من رسیدند گفتند: کجا می روی؟ منزلت روضه است.
گفتم: نه، منزل ما روضه نیست. من الان منزل بودم خبری نبود.
گفتند: تو نمی دانی روضه هست و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه هم در آنجا تشریف دارند.
من خواستم با عجله وارد منزل شوم.
فرمودند: با ادب به منزلت وارد شو.
من با ادب وارد شدم. دیدم حضرت بقیه الله(ارواحنا فداه) صدر مجلس نشسته و جمعی از علما و سادات و بزرگان هم اطراف اتاق در محضرش نشسته اند.
من دو زانو در مقابلش نشستم و دست مبارکش را بوسیدم و اول گفتم: آقا شما به چشم من خیلی آشنا هستید، کجا خدمتتان رسیده ام؟
فرمود: فراموش کرده ای همین امسال در مسجد الحرام در آن نیمه ی شب لباسهایت را نزد من گذاشتی که برای وضو بروی و می خواستی کتاب مفاتیح را روی لباسهایت بگذاری، من گفتم: مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار...
گفتم :بله قربان، یادم آمد. درست است.
(آن تاجر اصفهانی می گفت: من اتفاقا همان سال به مکه رفته بودم. یکی از شبها چشمم به خواب نمی رفت. با خودم گفتم: بهتر این است که به مسجد الحرام بروم و از این فرصت استفاده کنم.وقتی وارد مسجد الحرام شدم، دیدم آقای بزرگواری در گوشه ای نشسته که دلم به سویش کشیده می شود. لذا به خدمتش مشرف شدم. اول سلام کردم . آن آقا جواب سلام مرا دادند. ضمنا متوجه شدم که فارسی را خوب می توانند صحبت کنند. عرض کردم آقا من لباسهایم را خدمتتان می گذارم تا بروم وضو بگیرم.
فرمود: مانعی ندارد ولی مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار. این دستور را عمل کردم و رفتم و وضو گرفتم و برگشتم و مدتی در خدمتشان نشسته بودم. ولی در آنجا ابدا متوجه نشدم و حتی احتمال هم ندادم که او حضرت بقیه الله ارواحنا فداه باشد.)
بالاخره در خواب به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) عرض کردم: فرج شما کی خواهد بود؟
فرمود: نزدیک است. به شیعیان ما بگو دعای ندبه را بخوانند و برای فرج ما دعا کنند.
پرواز روح-سید حسن ابطحی-چاپ بیست و سوم-صفحه ی 259
عزاداریها قبول انشا لله
در پناه ارباب ماجور باشید
التماس دعا
یاعلی